دو جاده در جنگلی سبز راه می گشود افسوس که توان در نور دیدن هر دو را نداشتم باید مسافر یکی از این دو جاده بود دراز زمانی ایستادم و به یکی تا آن جا که چشم کار می کرد نگریستم تا جایی که جاده در میان بوته های کم پشت تابی بر می داشت آن گاه به جادهء دیگر نگریستم به همان لطافت و زیبایی بود و شاید دعوی زیباتری داشت چنان که پوشیده از علف بود و می خواست پوشیده بماند هر چند که کوبش پای عابران و مسافران به راحتی جاده را به همان صورت هموار کرده بود و در آن صبح گاه هر دو یکسان آرمیده بودند بر روی برگ ها نشانی از جای پایی دیده نمی شد آن جاده نخست را برای روزی دیگر گذاشتم با این آگاهی که این جاده به کجا می انجامد و تردید داشتم که آیا روزی باز هم به آن جاده باز خواهم گشت این کلام را با آهی از سینه برون دادم جایی بعد از قرن ها و قرن ها دو جاده در جنگلی از یک دیگر جدا شدند و من آن جاده یی را بر گزیدم که کمتر کسی در آن گام نهاده بود و همه تفاوت ها از همین جا آغاز شد
صفحه قبل 1 صفحه بعد |